[اِ] (ع مص) دیدن. دیدن بچشم و به دل. رؤیت. || اعلام. دیده ور گردانیدن. || روشن و پیدا شدن.
[اَ] (ع اِ) جِ بصر. چشمها. بینائیها. دیده ها.
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ بصر؛ چشمها، دیدهها.
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) دیدن، نگاه کردن.
(اسم) [عربی، جمعِ بَصَر] (زیستشناسی) [قدیمی] [absār] = بصر
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [ebsār] ۱. نگاه کردن؛ دیدن. ۲. بینایی.
دید، دیدن، رویت، نظر ادراک، فهم
ابصار، روستایی از توابع شهرستان طالقان در استان البرز ایران است.