[اَ] (ع ص، اِ) جِ بِدل و بَدل. و نیز ابدال جمع بدیل آمده است چون بُدلاء.
[اَ] (ع ص، اِ) جِ بدَل یا بدیل. عده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا که گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد و جهان بدیشان برپایست و آنگاه که یکی از آنان بمیرد خدای تعالی دیگری را بجای او برانگیزد تا آن شمار که بقولی هفت و بقولی هفتاد است همواره کامل ماند. این قوم بدانچه خدای از رازها در حرکات و منازل کواکب نهاده عارفند و از اسماء، اسماء صفات دارند. و از علامات آنان یکی این است که فرزند یا فرزند نرینه نیارند چنانکه یکی از ایشان موسوم به حمادبن سلمه بن دینار هفتاد زن کرد و او را از هیچیک فرزندی نیامد. کسانی که عدد ابدال را هفتاد دانند بر آنند که چهل تن در شام و سی دیگر در سایر بقاع ارض باشند. و آنان که ابدال را هفت تن شمارند گویند دو قطب و یک فرد نیز با این هفت است و هر اقلیم از اقالیم سبعه به یکی از آن هفت قائم است و هر یک بدل پیغامبری از پیغامبران باشند. چنانکه اولی بدل خلیل و حافظ اقلیم اول است و دومی بدل موسی و نگاهبان اقلیم دوم و سومی بدل هارون و پاسبان اقلیم سیم و چهارمی بدل ادریس و نگاهدار اقلیم چهارم و پنجمی را بدل یوسف بن یعقوب و حارس اقلیم پنجم و ششمین را بدل عیسی بن مریم و حامی اقلیم ششم و هفتمین را بدل آدم بوالبشر و موکل اقلیم هفتم گمان برند. هفت مرد. هفت مردان. اخیار. مردان نیک. (دستوراللغه). نیک مردان. مردان خدا. هفت تنان. سرهنگان درگاه حق و غیره :
[اِ] (ع مص) بدل کردن. تاخت زدن. دگش کردن. بجای چیزی گرفتن یا دادن یا گذاشتن. || قرار دادن حرفی بجای حرف دیگر برای دفع ثقل و سنگینی. || یکی از اقسام نه گانهء وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه.
[اَ] (اِخ) یکی از شعرای فارسی از مردم اصفهان. تاریخ حیات وی معلوم نیست. ابتدا دکان عطاری داشت و بواسطهء عشق دیوانه شده سه سال در اصفهان سر و پا برهنه میگردیده، پس از آن به تبریز رفته پنج سال با ارامنه معاشرت داشته و در میکده ها بسر برده و عاقبت بعبادت و طاعت رغبت کرده و دوازده سال سجاده نشین شده است.
(اَ) [ ع. ] (ص. اِ.)جِ بدل یا بدیل. ۱- نیکان، صالحان، که جهان به برکت وجود ایشان برپاست. ۲- نجیبان، شریفان.
( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) ۱- عوض و بدل کردن. ۲- قرار دادن حرفی به جای حرفی دیگر برای دفع ثقل و سنگینی. ۳- یکی از اقسام نه گانه وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه.
(اسم) [عربی، جمعِ بَدَل و بَدیل] [abdāl] ۱. مردم شریف، صالح، و نیکوکار. ۲. مردان خدا. ۳. (تصوف) = اوتاد ۴. = بدیل
(اسم مصدر) [عربی] [ebdāl] ۱. قرار دادن چیزی به جای چیز دیگر؛ بدل کردن؛ عوض کردن. ۲. (زبانشناسی) عوض شدن حرفی با حرف دیگر به دلیل ساده شدن تلفظ.
ابرار، اخیار، اوتاد، اولیاءالله، صلحا
تصريف کلمه , قلب حروف هجايي (با صدا)
ابدال روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زنجان در استان زنجان ایران است.