[اِ تِ] (ع مص) فروبردن با حلق و گلو. بلع. (زوزنی). بگلو فروبردن. بلعیدن. فروبردن. فرودادن. تو دادن. قورت دادن (در تداول عامه).

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) بلعیدن، فرو دادن، قورت دادن.

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [ebtelā] به گلو فروبردن؛ بلعیدن.

در هنج , در هنگ , قورت دادن , داخل معده کردن , فرو بري