[اِ تِ] (ع مص، اِ) ابتدا. آغاز. آغاز کار. اول. برداشت. درآمد. بدو. بدء. بدایت. فاتحه. شروع. سر. مبدأ. منشأ. مقابل انتها: آن فاضل که تاریخ امیر عادل سبکتکین را... براند از ابتدای کودکی... من نیز تا آخر عمرش نبشتم. (تاریخ بیهقی). مگر عاقبت کار خوب شود که اکنون به ابتداء باری تاریک مینماید. (تاریخ بیهقی). ابتدا کنم بدانکه بازنمایم که صفت مرد خردمند عادل چیست. (تاریخ بیهقی). فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس بشرح قصه تمام کنم. (تاریخ بیهقی). به ابتدای روزگار به افراط بخشیدن. (تاریخ بیهقی). ابتداء کلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختکان. (کلیله و دمنه). اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتداء خلق... هرچه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه). || (ق) نخست : ابتدا بباید دانست که امیر ماضی رحمه اللهعلیه شکوفهء نهالی بود که ملک از آن نهال پیدا شد. (تاریخ بیهقی). || (مص، اِ) آغاز کردن. شروع کردن. سر گرفتن. گرفتن. آغازیدن. برداشت کردن. || انشاء. بدء. تبدؤ. ابداء. نوآفریدن چیزی را نه بر مثالی. فطر. (تاج المصادر بیهقی).

واژه های نزدیک