استنطاق کردن ، تحقيق کردن ، باز جوئي کردن .بازپرسي کردن .
بازپرسى کردن ،استنطاق کردن ،تحقيق کردن ،باز جويى کردنقانون ـ فقه : مورد پرسش يا بازرسى قرار دادن استنطاق کردن ازعلوم نظامى : بازجويى
فرهنگ لغات عمومي
پرسش کردن از،سوال کردن از،بازپرسی کردن از،استنطاق کردن
فرهنگ لغات رايانه
پرسیدن سوالی که انتظار دریافت فوری پاسخ آن میرود. به عنوان مثال، ممکن است کامپیوتر اصلی یک شبکه از یک پایانه متصل بخواهد که وضعیت خودش را اعلام کند (که آیا آماده ارسال است یا آماده مخابره).
فرهنگ لغات حقوق و فقه
بازپرسی کردن
فرهنگ لغات علوم سياسي
بازجویی کردن
حقوق :
cross interrogate
بازپرسی کردن به طور شفاهی
transmit (a signal) for setting off an appropriate response, as in telecommunication(v)
Synonyms: interrogate
Hypernyms: air
beam
broadcast
send
transmit
pose a series of questions to(v)
Synonyms: interrogate
question
Hypernyms: ask
Examples: The suspect was questioned by the police
We questioned the survivor about the details of the explosion