شفاعت کردن .پادر مياني کردن ، ميانجي گري کردن ، ميانجي شدن ، ميانه گيري کردن ، وساطت کردن،

پادر ميانى کردن ،ميانجى گرى کردن ،ميانجى شدن ،ميانه گيرى کردن ،وساطت کردن ،شفاعت کردن

فرهنگ لغات عمومي
میانه گیری کردن،وساطت کردن،توسط کردن،شفاعت کردن
فرهنگ لغات مديريت
وساطت کردن
فرهنگ لغات حقوق و فقه
شفاعت کردن
فرهنگ لغات علوم سياسي
وساطت کردن

act between parties with a view to reconciling differences(v)

Synonyms: arbitrate intercede intermediate liaise mediate

Hypernyms: negociate negotiate talk terms

Examples: He interceded in the family dispute He mediated a settlement

واژه های نزدیک