انتگرال گیری

مونتاژ كامل‌ و تمام‌ كننده‌

یکپارچگی، بهم پیوستگی ، 1- هضم و جذب، اعمال یا فعالیتهای آنابولیک 2- ترکیب شدن عوامل مختلف به منظور رسیدن به یک حد نهایی، آمیزش...

مجتمع‌سازی

یکپارچه ‌سازی

ائتلاف ، انضمام، يکپارچگي ، اتحاد عناصر مختلف اجتماع.انتگرال گيري ، مجتمع سازي .

ائتلاف . انضمام . يکپارچگي . اتحاد عناصر مختلف اجتماع

يکى کردن و بهم پيوستن ،ائتلاف ،انضمام ،يکپارچگى ،اتحاد عناصر مختلف اجتماعکامپيوتر : مجتمع سازىقانون ـ فقه : پيوستگى اجزاءشيمى : انتگرال گيرىروانشناسى : يکپارچگىزيست شناسى : يکپارچگى

فرهنگ لغات عمومي
جمله سازی،تمام سازی،تشکیل یک چیزدرست یا یک عد د صحیح
فرهنگ لغات رايانه
[مجتمع سازی ، انتگرال گیری] در عملیات کامپیوتری، ترکیب فعالیتها، برنامه ها یا اجزای سخت افزاری مختلف در یک واحد عملیاتی است. نیز نگاه کنید به ‎ integral modem ، ‎ integrated software ، ‎. ISDN در الکترونیک، روند بسته بندی عناصر مدار در یک تراشه است. نیز نگاه کنید به ‎. integrated circuit در ریاضیات ، روند یافتن مساحت زیر یک منحنی یا حجم یک شکل مشخص میباشد (انتگرال گیری).
فرهنگ لغات عمران و معماري
یکپارچه‌سازی
فرهنگ لغات مهندسي شيمي
انتگرال گیری
فرهنگ لغات اقتصاد و بانکداري
پیوستگی اجزاء
فرهنگ لغات مديريت
ادغام
فرهنگ لغات حقوق و فقه
یکپارچگی
فرهنگ لغات دامپزشکي
تراکم
فرهنگ لغات پزشکي
یکپارچگی ، بهم پیوستگی ، ‎ -1 هضم و جذب ، اعمال یا فعالیتهای آنابولیک ‎ -2 ترکیب شدن عواملمختلف بمنظور رسیدن به یک حد نهائی ، آمیزش فعالیتهای بدنی بمنظور همکاری در حفظ سلامت عمومی موجود زنده . بهم پیوستگی اولیه ، . ‎ primary i نمودار کودکی که بدنش واحدی مستقل از محیط باشد . بهم پیوستگی ثانویه . ارتقا . ‎ secondary i غرایز جنسی اولیه به شخصیت جنسی روانی بالغ .
فرهنگ لغات روانشناسي
یکپارچگی
فرهنگ لغات علوم سياسي
تلفیق
فرهنگ لغات فلسفه
یگانگی ، ادغام ، امتزاج ، اتحاد
فرهنگ لغات حسابداري
پیوستگی اجزاء
فرهنگ لغات مهندسي کشاورزي
ادغام
فرهنگ لغات علوم پايه
انتگرال گیری
فرهنگ لغات زيست
یکپارچگی
فرهنگ لغات تربيت بدني
همراه سازی، یكی سازی، اتحاد بخشی، تشكیل، یكپارچگی، یكپارچه سازی

دامپزشکی :
agro-industrial integration
مجتمع کشت و صنعت
برق قدرت و مخابرات:
approximate integration
انتگراسیون تقریبی
تربیت بدنی:
auditory-tactile integration
یکپارچگی شنوایی – بساوایی
تربیت بدنی:
auditory-visual integration
یکپارچگی شنوایی – بینایی
مدیریت :
backward integration
توسعه فعالیتها
عمومی :
battery integration end radar display
‎equipment وسایل توزیع آتش الکترونیکی پدافند هوایی و رادارهای مربوطه
اقتصاد :
circular integration
ادغام دایره ای
مدیریت :
circular integration
ادغام شرکتهای مرتبط
حسابداری:
circular integration
ادغام دایره ای
برق قدرت و مخابرات:
complex integration
انتگرال‌گیری مختلط
مهندسی کامپیوتر:
conconstant of integration
ثابت انتگرال گیری

the action of incorporating a racial or religious group into a community(n)

Synonyms: desegregation integrating integration

Hypernyms: group action

Antonyms: segregation sequestration

the act of combining into an integral whole(n)

Synonyms: consolidation integration

Hyponyms: amalgamation centralisation centralization horizontal combination horizontal integration incorporation merger uniting vertical combination vertical integration

Hypernyms: combination combining compounding

Examples: a consolidation of two corporations after their consolidation the two bills were passed unanimously the defendants asked for a consolidation of the actions against them

an operation used in the calculus whereby the integral of a function is determined(n)

Synonyms: integration

Hypernyms: mathematical operation mathematical process operation

Integration may refer to: