بيمه شدني ، بيمه کردني ، قابل بيمه.
بيمه شدني . بيمه کردني . قابل بيمه
بيمه شدنى ،بيمه کردنى ،قابل بيمه
فرهنگ لغات عمومي
بیمه بردار،بیمه شدنی،بیمه کردنی،واجب برای اینکه بیمه شود
اقتصاد :
insurable interest
ذینفع بیمه کردنی
capable of being insured or eligible to be insured(a)
Synonyms: insurable
Similar: insured