دستور العمل

دستورالعمل

امر ، تلقین ، دستور ، سفارش

آموزش ، راهنمائي.دستورالعمل ، دستوره .

اموزش . راهنمايي

دستوره ،مقرر،دستورالعمل دادن تعليم ،اموزش نظامى ،اموزش ،راهنمايىعلوم مهندسى : درسکامپيوتر : دستورمعمارى : دستور کارقانون ـ فقه : دستورروانشناسى : دستور عملزيست شناسى : دستور کارعلوم نظامى : راهنمايى کردن

فرهنگ لغات عمومي
دستور،اموزش،تعلیم،دانش اموزی
فرهنگ لغات رايانه
[دستورالعمل] یک عبارت عملیاتی در زبانهای کامپیوتری (ماشین، اسمبلی، سطح بالا)، که البته بیشتر در مورد برنامه های به زبان اسمبلی استفاده میشود. بیشتر برنامه ها را میتوان به دو نوع عبارت تقسیم نمود: دستورالعملها و تعاریف. نیز نگاه کنید به ‎ declaration ، ‎. statement
فرهنگ لغات الکترونيک
راهنما
فرهنگ لغات عمران و معماري
دستورکار
فرهنگ لغات مکانيک
دستورالعمل
فرهنگ لغات مهندسي صنايع
دستورالعمل، دستور، تعلیم، آموزش، تدریس، راهنما، یاددهی
فرهنگ لغات اقتصاد و بانکداري
دستور
فرهنگ لغات مديريت
دستور
فرهنگ لغات حقوق و فقه
تحقیق
فرهنگ لغات روانشناسي
دستور عمل
فرهنگ لغات فلسفه
آموزش ، راهنمایی
فرهنگ لغات حسابداري
دستور
فرهنگ لغات علوم پايه
دستورالعمل
فرهنگ لغات زيست
دستور کار
فرهنگ لغات تربيت بدني
آموزش، تعلیم، تدریس، دستورالعمل

مهندسی کامپیوتر:
absolute instruction
دستور مطلق
مهندسی کامپیوتر:
accumulator shift instruction
دستورالعمل انتقال انباشتگر
عمومی :
actual instruction
دستور العمل واقعی.
مهندسی کامپیوتر:
actual instruction (= absolute/ instruction)
دستورالعمل
برق قدرت و مخابرات:
add instruction
دستور جمع
برق قدرت و مخابرات:
addressless instruction
دستور بی‌نشانی
مهندسی کامپیوتر:
addressless instruction (= zero address instruction)
دستور بی نشانی
مدیریت :
administration instruction
دستور اداری
برق قدرت و مخابرات:
alternate instruction
دستور پرش
برق قدرت و مخابرات:
analytical instruction code
کد تحلیلی دستور
مهندسی کامپیوتر:
and instruction
دستور «و»
عمومی :
arithmetic instruction
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
مهندسی کامپیوتر:
arithmetic instruction
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
مهندسی مکانیک:
assembly instruction
دستور نصب
عمومی :
assembly language instruction
دستورالعمل زبان اسمبلی
مهندسی کامپیوتر:
assembly language instruction
دستورالعمل زبان اسمبلی
مهندسی کامپیوتر:
audio tutorial instruction
آموزش صمعی – بصری
مهندسی کامپیوتر:
audio-visual instruction
آموزش سمعی – بصری
مدیریت :
basic (begginers' all purpose symbolic instruction code)
بیسیک
مهندسی کامپیوتر:
basic instruction
دستور مبنا
برق قدرت و مخابرات:
basic instruction
دستور مقدماتی
مهندسی کامپیوتر:
blank instruction
دستور خالی
عمومی :
branch instruction
دستورالعمل انشعاب
مهندسی کامپیوتر:
branch instruction
دستورالعمل انشعاب
برق قدرت و مخابرات:
branching instruction
دستور انشعاب
مهندسی کامپیوتر:
breakpoint instruction
دستورالعمل توقف
عمومی :
call instruction
دستورالعمل فراخوانی.
مهندسی کامپیوتر:
call instruction
دستورالعمل فراخوانی
برق قدرت و مخابرات:
call instruction
دستور فراخوانی
برق قدرت و مخابرات:
calling instruction
دستور فراخوانی
برق قدرت و مخابرات:
code number of instruction
عدد رمز دستور
برق قدرت و مخابرات:
coded instruction
دستور رمزی
مهندسی کامپیوتر:
compare instruction
دستور مقایسه
عمومی :
complex instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعمل های پیچیده
مهندسی کامپیوتر:
complex instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعمل های پیچیده
برق قدرت و مخابرات:
computer – aided instruction
دستور رایانه‌ای
عمومی :
computer aided instruction
‎ رجوع کنید به: computer augmented learning
مهندسی کامپیوتر:
computer aided instruction
‎ رجوع کنید به: computer augmented learning
عمومی :
computer assisted instruction
آموزش به کمک کامپیوتر آموزش کامپیوتری دستورالعمل به کمک کامپیوتر
مهندسی کامپیوتر:
computer assisted instruction
آموزش به کمک کامپیوتر آموزش کامپیوتری دستورالعمل به کمک کامپیوتر
مهندسی کامپیوتر:
computer in instruction
کامپیوتر در آموزش
عمومی : <

a message describing how something is to be done(n)

Synonyms: direction instruction

Hyponyms: address destination formula markup misdirection name and address prescript prescription recipe rubric rule stage direction style system command

Hypernyms: content message subject matter substance

Examples: he gave directions faster than she could follow them

the activities of educating or instructing; activities that impart knowledge or skill(n)

Synonyms: didactics education educational activity instruction pedagogy teaching

Hyponyms: class coeducation continuing education course course of instruction course of study elementary education extension extension service extracurricular activity higher education secondary education team teaching university extension work-study program

Hypernyms: activity

PartHolonyms: classroom project classwork homework lesson prep preparation

Examples: he received no formal education our instruction was carefully programmed good classroom teaching is seldom rewarded

the profession of a teacher(n)

Synonyms: instruction pedagogy teaching

Hyponyms: catechesis catechetical instruction hypnopedia indoctrination language teaching lecture lecturing lesson schooling sleep-learning spoonfeeding teaching reading tuition tutelage tutorship

Hypernyms: education

Examples: he prepared for teaching while still in college pedagogy is recognized as an important profession

(computer science) a line of code written as part of a computer program(n)

Synonyms: command instruction program line statement

Hyponyms: call command line link macro macro instruction system error toggle

Hypernyms: code computer code

PartMeronyms: computer program computer programme program programme

PartMeronyms: computer program computer programme program programme

PartMeronyms: computer program computer programme program programme