رسمي کردن.در موسسه يا بنگاه قرار دادن ، در بيمارستان بستري کردن ، تبديل به موسسه کردن،
در موسسه يا بنگاه قرار دادن.در بيمارستان بستري کردن.تبديل به موسسه کردن.رسمي کردن
در موسسه يا بنگاه قرار دادن ،در بيمارستان بسترى کردن ،تبديل به موسسه کردن ،رسمى کردن
فرهنگ لغات عمومي
در موسسه یا بنگاه قرار دادن،در بیمارستان بستری کردن،تبدیل به موسسه کردن،رسمی کردن.
فرهنگ لغات مديريت
نهادی کردن
فرهنگ لغات حقوق و فقه
نهادی کردن
فرهنگ لغات علوم سياسي
نهادینه کردن
cause to be admitted; of persons to an institution(v)
Synonyms: charge
commit
institutionalise
institutionalize
send
Hyponyms: hospitalise
hospitalize
Hypernyms: transfer
Examples: After the second episode, she had to be committed
he was committed to prison