بنگاهي .وابسته به مبادي يا اصول .داراي بنگاه هاي علمي يا خيراتي
نهادى ،بنگاهى ،رسمىروانشناسى : سازمانىبازرگانى : نهادى
فرهنگ لغات عمومي
بنگاهی،وابسته به مبادی یا اصول،دارای بنگاه های علمی یا خیراتی
فرهنگ لغات اقتصاد و بانکداري
نهادی
فرهنگ لغات مديريت
نهادی
فرهنگ لغات حقوق و فقه
نهادی
فرهنگ لغات روانشناسي
سازمانی
فرهنگ لغات علوم سياسي
سازمانی
فرهنگ لغات فلسفه
نهادی ، موسس
فرهنگ لغات حسابداري
نهادی
فرهنگ لغات مهندسي کشاورزي
رسمی
مدیریت :
decisions, institutional
تصمیمات بنیادی
relating to or constituting or involving an institution(a)
Synonyms: institutional
Examples: institutional policy
organized as or forming an institution(a)
Synonyms: institutional
Examples: institutional religion
Antonyms: noninstitutional
Similar: institutionalised
institutionalized
uninteresting