[اِ تِ] (ع مص) حلال ساختن. || حلال پنداشتن. حلال شمردن. حلال داشتن. (تاج المصادر بیهقی). بحلال داشتن. (زوزنی): استحلال حرام؛ حلال داشتن حرام. || حلال کردن خواستن. حلالی خواستن. (تاج المصادر بیهقی). بحلی خواستن.