[اَ قَ] (ع ص، اِ)(1) ارقش. مار پیسه. (منتهی الارب). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه. ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث). نوعی از مار که زهری سخت کشنده دارد و گویند او بدترین مارها باشد. مار نابکار. ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی رنگ دارد. || یا مار نر و مادهء آن رقشاء است. ج، اَراقم. (منتهی الارب) :

[اَ قَ] (اِخ) حیّی است از تغلب. (منتهی الارب).

[اَ قَ] (اِخ) ابن ابی الارقم عبدمناف بن اسدبن عبدالله عمر بن مخزوم. صحابی رفیع الشأن. فقط شش تن از صحابه بر او در اسلام آوردن سبقت گرفته بودند. سرای او به مکه «دارالاسلام» خوانده میشد و رسول صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا مردم را به اسلام دعوت میفرمود و عمر بن الخطاب هم بدانجا اسلام آورد و ارقم در همهء مشاهد با رسول اکرم (ص) حاضر بود و به مدینه درگذشت. (اعلام زرکلی). وی در سنهء هفتم و بقولی پس از ده سال، اسلام آورد. (امتاع الاسماع مقریزی ج1 ص1).

[اَ قَ] (اِخ) ابن عبدمناف بن عبدالله. رجوع به ارقم بن ابی الارقم شود.

[اَ قَ] (اِخ) ابن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف. پدر شفا و او مادر سایب و او جدّ ابوعبدالله محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع بن السایب است. (حبط ج 1 ص 288).

[اَ قَ] (اِخ) (سناءالدّین... فارسی) (امیر) برادر اتابک دکله که ممالک فارس در تحت تصرف و فرمان او بود و از حدّ مکران تا ساحل عمان در ضبط و امکان او. او را ابیات است از آن جمله:

واژه های نزدیک