[اِ] (ع مص) سبک حال شدن. سبکبار شدن. (تاج المصادر بیهقی). سبکبار گشتن. (زوزنی). || خداوند ستور سبک شدن. (تاج المصادر بیهقی). || دور کردن بردباری از کسی و سبب سبکی وی گردیدن.

[اَ] (ع اِ) جِ خُف. سپل های شتران. || کفهای پای شترمرغ. || سُم فیلان : بزخم تیر اطراف و اخفاف آن فیلان بر هم دوختند. (ترجمهء تاریخ یمینی). آن کافر فاجر با دوازده هزار سوار گزیده و سی هزار پیاده و سیصد سر فیل که زمین از آسیب اخفاف ایشان نالان می گشت بموازات رایات سلطان آمد. (ترجمهء تاریخ یمینی). || موزه ها. || (ص، اِ) جِ خفیف. سبک ها.