[اَ رَ] (ع ص) آنکه دندانش از بن برافتاده است. || آنکه دندان پیشین و رباعیهء وی افتاده است، یا خاص است به افتادن دندان پیشین. (منتهی الارب). دندان پیشین شکسته. (تاج المصادر). دندان بیفتاده. شکسته دندان. (زوزنی). مؤنث: ثَرْماء. || (اصطلاح عروض) اجتماع قبض و خرم یا فعولُ خرم شود و عولُ بماند. چون فَعْلُ از فعولن بواسطهء قبض و ثلم خیزد،اثرم خوانند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم). || اثرمان؛ شب و روز. (منتهی الارب). ملوان.

[اَ رَ] (ع ص) نسبتی است. رجوع به انساب سمعانی شود.

[اَ رَ] (اِخ) احمدبن محمد بن هانی مکنی به ابوبکر از مردم اسکاف بنی جنید، از اصحاب احمدبن حنبل. و از اوست: کتاب السنن فی الفقه علی مذاهب احمد و شواهده من الحدیث. کتاب التاریخ. کتاب العلل. کتاب الناسخ و المنسوخ در حدیث. (ابن الندیم).

[اَ رَ] (اِخ) علی بن المغیره الاثرم مکنی به ابوالحسن، صاحب اصمعی و ابوعبیده. او از جماعتی از علماء و هم از فصحای اعراب روایت دارد و نیز کتب ابوعبیده و اصمعی را روایت کرده است. (از ابن الندیم). و صاحب معجم الادباء آرد: وی را کتب مصححه ای بوده است که آن کتب را بر علماء خوانده و متضمنات آنها را ضبط کرده است. او درک صحبت ابوعبیده و اصمعی کرد و از آن دو لغت و ادب فرا گرفت. وفات او به سال 232 ه .ق .، سال وفات واثق بود. او راست از کتب: کتاب النوادر. کتاب غریب الحدیث.(1) و ابومسحل عبدالوهاب گوید که اسماعیل بن صبیح کاتب در ایام رشید ابوعبیده را به بصره خواند و اثرم را نیز حاضر آورد و اثرم در این وقت شغل وراقی می ورزید و وثاقی در خانهء خود معلوم کرد و او را در آنجا بنشاند و در بروی ببست و کتب ابوعبیده را به او داد و گفت تا آنها را نسخت کند و من با جماعتی از اصحاب نزد اثرم می رفتیم و او کتاب و ورقی سفید بما میداد و میگفت آن را استنساخ کنید و شتاب میکرد و وقت تعیین میکرد که در چند ساعت ما باید آن استنساخ بعمل آریم و ما چنین میکردیم و خود اثرم نزد ابوعبیده تلمذ میکرد و ابوعبیده نسبت بکتب خویش سخت ضنّت داشت و اگر میدانست که اثرم نسبت بکتب او چه میکند البته او را منع میکرد و اثرم شعر نیز میگفت و از جملهء اشعار اوست:

[اَ رَ] (اِخ) فابجانی اصفهانی. صاحب کتاب اصبهان گوید: او یکی از علمای لغت است و از کسانی است که بلدان عراق را بپیمود و لغت و شعر گرد کرد و بتوسط علمای آن بلاد لغات و اشعار را تصحیح کرد. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 364 شود.

واژه های نزدیک