[اَ ثَ] (ع اِ) عقب. ایز. حفّ. حفف: خرج فی اثره؛ برآمد پس او. (منتهی الارب). || نشان. پی. داغ پای. جای پای. نشان قدم: قطع الله اثره؛ ببرّد خدا نشان قدم او را؛ یعنی برجای مانده و لنج(1) گرداند. (منتهی الارب). و خاک اثر جبرئیل در میان آن گوسالهء زرین کرد [ سامری ] تا بانگ کرد [ گوساله ] . (مجمل التواریخ). || نشانه. (منتهی الارب). علامت. باقیماندهء از شی ء. بقیهء چیزی. (منتهی الارب). برجای ماندهء کاری یا کاری خطیر. ج، آثار، اُثور. (منتهی الارب) :

[اَ] (ع اِ) جوهر شمشیر. ج، اُثور. (منتهی الارب). پرند شمشیر.

[اُ ثُ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی. (منتهی الارب). آبِ رو.

[اُ] (ع اِ) نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی. || نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده میشود تا بدان پی آن شتر گیرند. || روغن خالص. (منتهی الارب).

[اِ] (ع اِ) جوهر شمشیر. (منتهی الارب). پرند شمشیر. ج، اُثور. || بعد. پس. (منتهی الارب). پی. (مؤید). || روغن خالص. (منتهی الارب). || نشان. ج، آثار.

[اَ ثِ/ ثُ] (ع ص) آنکه خود را بر اقران برگزیدن خواهد به صفات نیکو. آنکه گزیند چیزهای خوب را برای خود، نه برای یاران.

[اَ] (ع مص) بر گشنی داشتن. (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده. (منتهی الارب). || برانگیختن.

[اَ ثَ] (ع مص) بر اثر ماندن. در عقب ماندن. || نقل کردن حدیث. روایت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || برگزیدن.

[اَ ثَ] (اِخ) شفیعائی (آخوند...). از متأخرین شعرای شیراز و صاحب دیوانی است حاوی 11000 بیت. وفات او در سال 1113 ه .ق . به لار بود. (قاموس الاعلام).

[اَ ثَ] (اِخ) (امیر...) ملکشاهی. صاحب حبیب السیر در احوال حسن صباح آرد: کار اسمعیلیه ترقی تمام گرفت و قلعهء گردکوه و لامسر نیز بتحت تصرف حسن صباح درآمد آنگاه فدائیان جهت قتل علما و نقبا جماعتی که با ملاحده تعصب داشتند در اطراف متفرق گشتند و از آن جمله... در ماه محرم سنهء تسع و ثمانین و اربعمائه (489 ه .ق .) امیر اثر ملکشاهی بزخم تیغ حسن خوارزمی رخت هستی بباد فنا داد. رجوع به حبط ج 1 ص 364 شود.