[اَ رَ ضَ] (ع اِ) موریانه. (منتهی الارب). خوره. خره. ریونجه. دیوچه. (منتهی الارب) (مجمل اللغه). دیوک. تافشک. گهن. زنو. رونجو. اورنگ. لبنگ. چوبخوار. چوبخوارک. چوبخواره. (ذخیرهء خوارزمشاهی). رشمیز. کرمها باشند بصورت مور که چوب را میخورند و بهندی دیمک گویند. (غیاث از کنز). کرمک چوبخوار که آن را دیوچه گویند. کرمی که جهازها را و کشتیها را فروخورد و دیوچه و مورچه که کتاب و پشمینه و نمد را بخورد. (آنندراج)(1). آنرا بزبان گیل بیت گویند. (کنزاللغات).

[اِ رَ ضَ] (ع اِ) گیاه بسیار. گیاه فراوان.

[اُ ضَ] (ع اِ) گیاه بسیار. اِرَضه.

(اَ ض ِ یا ضَ) [ ع. ارضه ] (اِ.) ۱- موریانه، چوب خواره، دیوچه، دیوک. ۲- زنگ آهن.