[اِدْ دِ] (ع مص) دعوی کردن، حق باشد یا باطل. دعوی کردن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). دعوی کردن بچیزی. (زوزنی). || نسب و نام خویش بر خصم شمردن در کارزار. نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار. خویشتن نسبت کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). || گردانیدن کسی را که بسوی غیر پدر خود خوانده میشود. (منتهی الارب). ادعاه؛ ای صیره یدعی الی غیر ابیه. (تاج العروس). || آرزو کردن. (غیاث) (آنندراج). آرزو خواستن. تمنی کردن.

(اِ دِّ) [ ع. ] (مص ل.) ۱- دعوی کردن، مدعی شدن. ۲- نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار. ۳- آرزو کردن.

اظهار , ادعا , بهانه , تاييد , دعوي , مطالبه , ادعا کردن