[اِ] (ع مص) فراخ سال شدن. || فراخ سال یافتن. (تاج المصادر بیهقی). || فراخ حال گردیدن. || بابر شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). باثمر و برومند شدن زمین. آبادان شدن زمین. || اخصاب عِضاه؛ آب تا ریشه های آن رسیدن. || فربه کردن.

[اَ] (ع ص، اِ) جِ خِصْب و خُصب. || جامه هاست مشهور. (تاج العروس از صاغانی). || بلدٌ اَخصاب؛ شهری بافراوانی.

لقاح , عمل کود دادن