[اِ] (ع مص) بخفتن شتر. (زوزنی). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الارب). || به شدن از بیماری. || دانه گرفتن کشت. (منتهی الارب). بادانه شدن کشت. (تاج المصادر). || دوست داشتن کسی را. (منتهی الارب). || برگزیدن. (وطواط).

[اَ] (ع ص، اِ) جِ حِبّ. (زمخشری). || جِ حُبّ. || جِ حبیب :

[اَ] (اِخ) موضعی است بدیار بنی سلیم. (منتهی الارب). و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان). || شهری است در جنب سوارقیه از نواحی مدینه. (معجم البلدان).

( اَ ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ حبیب ؛ دوستان، یاران.

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) دوست داشتن.

(اسم) [عربی، جمعِ حبیب] [قدیمی] [ahbāb] = حبیب