[اِتْ تِ قَنْ] (ع ق) قضا را. از قضا. بی انتظار. بی سابقه. غفلهً. ناگهانی. صدفهً. فجأهً : وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند... اتفاقاً اولین کسی که درآمد گدائی بود. (گلستان). اتفاقاً در آن میان جوانی بود که میوهء عنفوان شبابش نو رسیده. (گلستان). || بی خلاف. همداستان. || هیچ. || همگی. متحداً. جمعاً. همگان.

فرهنگ معین

اتفاقاً

(اِ تِّ قَ نْ) [ ع. ] (ق.) ۱- دست برقضا، ناگهانی، غیرمنتظره. ۲- با هم، با همراهی هم. ۳- همگی، متحداً.