[اِ فَ] (اِ)(1) شجرالاسفندان تخم آن حُرف است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). اسپندان. رجوع به حُرف و حب الرشاد و اسفندان گرد شود.

[اِ فَ] (اِخ) موضعی در شهرخواست (فرح آباد مازندران). رجوع بسفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص12 بخش انگلیسی شود.

فرهنگ معین

اسفندان

(اِ فَ) (اِ.) ۱- خردل. ۲- افرا.

فرهنگ عمید

اسفندان

(اسم) ‹اسپندان› (زیست‌شناسی) [esfandān] = خردل

واژه های نزدیک