[اِ] (ع مص) استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به مزدوری گرفتن. به مزد خواستن کسی را: استأجرته؛ به مزد خواستم او را. || اجاره کردن. || اجاره داری. و استجاره به جای استیجار غلط است.

فرهنگ معین

استیجار

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) اجاره کردن.

فرهنگ عمید

استیجار

(اسم مصدر) [عربی: استئجار] [estijār] اجاره کردن.

واژه های نزدیک