[اِ تِ] (ع مص) دندان مالیدن. مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی). || نمایان و ناپدید شدن: استن السراب؛ نمایان و ناپدید شد سراب. || سکیزیدن. (تاج المصادر بیهقی). برجستن اسب و توسنی کردن: استن الفرس. || سنون کردن داروئی را. چون سنون بکار بردن: و اذا استن به [ بانیسون ] مسحوقاً... نفع من البخر. (ابن البیطار). || استنان بسنت کسی؛ بروش او رفتن. استیار. راه و سنّت کسی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی).

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estenān] راه‌خواهی.