[اِ تِ ضَ] (ع مص) استفاضت. آب روان کردن خواستن. (منتهی الارب). || عطا خواستن. (وطواط). فیض گرفتن. (غیاث). طلب فیض کردن. || استفاده : هر آنچ بطریق استماع به استفاضت از حکماء دولت ... (رشیدی). || فراخ و بسیاردرخت شدن وادی. || انتشار. فاش شدن خبر و سخن. (منتهی الارب). آشکار شدن و پراکنده شدن خبر. (زوزنی). منتشر شدن خبر. شایع شدن خبر و قصه. || شهرت. || (اصطلاح فقه) خبر عده ای که ظنّ قوی بصدق گفتار آنان حاصل شود. بوسیلهء استفاضه امور ذیل: نسب، موت، ملکیت، وقف، نکاح، اثبات میشود و میتوان بدون رعایت شرایط موضوع شهادت (رجوع بشهادت شود) بدانها شهادت داد.

فرهنگ معین

استفاضه

(اِ تِ ض ِ) [ ع. استفاضه ] (مص م.) ۱- طلب فیض کردن. ۲- عطا خواستن. ۳- فاش و م نتشر شدن خبر.

فرهنگ عمید

استفاضه

(اسم مصدر) [عربی: استفاضَة] ‹استفاضت› [قدیمی] [estefāze] بهره بردن؛ فیض بردن.