[اِ تِ] (ع مص) بزرگ شمردن. (منتهی الارب) (زوزنی). بزرگ دیدن کسی را. (منتهی الارب): پس یمین الدوله محمود را استعظام(1) کرد و شفیع شد تا از سر انتقام برخیزد. (ترجمهء تاریخ یمینی نسخهء خطی متعلق به کتابخانهء مؤلف ص 25). || بزرگ آمدن. (زوزنی). || بزرگی کردن. تکبر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب). || مُعظم چیزی گرفتن. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

استعظام

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) بزرگ شمردن، بزرگ داشتن. ۲- (مص ل.) بزرگ منشی و تکبر کردن.

فرهنگ عمید

استعظام

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estezām] بزرگ شمردن؛ بزرگ دانستن.