[اِ تِ] (ع مص) بیاد داشتن خواستن چیزی را. یادداشت خواستن. (منتهی الارب). || یاد گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب). حفظ کردن. یاد گرفتن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). طلب حفظ کردن. || نگاهداری خواستن. نگاهبانی کردن. نگاهداری کردن.

فرهنگ معین

استحفاظ

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) نگهبانی خواستن. ۲- نگهداری کردن. ۳- یاد گرفتن. ۴- (اِمص.) نگهبانی، حفظ.

فرهنگ عمید

استحفاظ

(اسم مصدر) [عربی] [estehfāz] حفظ کردن؛ نگه‌داشتن؛ نگه‌داری کردن.

حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی