[اَ] (حرف ربط) اَزایرا. زیرا. برای این. از برای آن. (جهانگیری). از آن جهت. بدین سبب. بدین علت. لاجرم. لهذا. (برهان). علی هذا. بنابراین : اکنون ایشان ملک بکسی دیگر دادند، ازیرا که من [ بهرام گور ] غایب بودم. (ترجمهء طبری بلعمی).
[ ] (اِخ) شهرکیست بناحیت پارس از میان پسا و داراگرد، آبادان. (حدود العالم).
( اَ ) [ په. ] حرف ربط مرکب، زیرا، از آن جهت.
(حرف ربط) ‹ازایرا، زیرا، ایرا› [قدیمی] [azirā] از برای این؛ برای این؛ ازاینجهت: ♦ بگو دل را که گِرد غم نگردد / ازیرا غم به خوردن کم نگردد (مولوی۲: ۲۲۴).