[اِ تِ] (ع مص) رَبط. بستن. بربستن. ببستن : و در قصبهء جشم او را ارتباط کردند و مدتی او را و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق).بستگی. (غیاث). بستن چیزی را با چیزی دیگر : و یرتبط النعمه بما یقررها و یهنیها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص299). || مواصلت کردن : سیدهادی با قصبه آمد و پدر من او را ارتباط کرد... و او را فرزندان و ذیل و عقب پدید آمد. (تاریخ بیهق). || ربط بکسی دادن بدوستی : جدّ مرا... از نیسابور بلطایف و کرامات بسیار با بیهق آورد و او را بمساعی خوب ارتباط فرمود و میان ایشان مکاتبات است در اخوانیات. (تاریخ بیهق). || ارتباط فرس؛ معین کردن اسب بر رباط. (منتهی الارب).

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص م.) ربط دادن، پیوند چیزی به چیزی. ۲- (اِمص.) بستگی، پیوستگی، رابطه. ج. ارتباطات.

(اسم مصدر) [عربی] [ertebāt] ۱. رابطه داشتن؛ رفت‌وآمد داشتن. ۲. تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیله‌ای مخصوص. ۳. پیوستگی؛ بستگی؛ پیوند.

بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، دلبستگی، رابطه، ربط، سروکار، علایق، مراوده، مناسبت، وابستگی، وفاق

وابستگي , تعلق , ضميمه , دنبال , ضبط , حکم , دلبستگي , نامزدي , اشتغال , مشغوليت

ارتباط فرایند انتقال پیام از فرستنده به گیرنده به شرط همسان بودن معانی بین آن‌هاست. معنا در علم ارتباط شامل مفاهیم ذهنی و احساسات می‌شود. ارتباطات فرآیندی است که در آن معنا بین موجودات زنده تعریف و به اشتراک گذاشته می‌شود که بسیاری بر این باورند که ریشه آن از یونان نشأت می‌گیرد.

واژه های نزدیک