[اَ گَ] (اِ) آتش بود که چون آب زنی انگشت شود. (نسخه ای از اسدی). آتش پاره بود. (نسخه ای از اسدی). هیزم آتش گرفته بود و چون آب زنند زگال شود. (نسخه ای از اسدی) (صحاح الفرس). انگشت سوزان و افروخته. (مؤید الفضلاء). زغال افروخته. سکار. بجال. خرده آتش. جمر. جمره. شرار. شراره. آتشیزه. اثیر: خنبوص؛ اخگر که از قدّاحه و مروه برجهد. کیل؛ اخگر که از آتش زنه پراکنده شود. (منتهی الارب) :
(اَ گَ) (اِ.) پاره آتش، شراره، جرقه.
(اسم) [axgar] ۱. [مجاز] آتش. ۲. شرارۀ آتش؛ جرقه. ۳. هیزم یا زغال افروخته.
آتش، بارقه، جرقه، شراره، شرار، شرر
[دختر] گُلِ آتش ، پارهی آتش ، شراره ، خردهی آتش ، جرقه ؛ (به مجاز) آتش ؛ (به مجاز) زیبا ر
اخگر زغال داغ درست شده از چوب یا زغال سنگ یا سایر جنسهای کربنی باقیمانده پس از یا پیش از آتش است.