[اَ] (ع اِ) پاداش عمل. (منتهی الارب). پاداش نیک. مزد. اجرت. مزد کار : بدرستی که او ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی). ج، آجار، اُجور. || ثواب: چنان دید امیرالمؤمنین... که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت بسوی بازیافت اجر و ثواب. (تاریخ بیهقی). || ذکر نیکو. || کابین زنان. (منتهی الارب). مهر زن. || (مص) مزدور کسی بودن. (زوزنی) (تاج المصادر). || پاداش دادن. (منتهی الارب). پاداش نیک دادن. مزد دادن. || استخوان شکسته پیوستن. استخوان بر کژی وادربستن. (تاج المصادر). به شدن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی: اجرت العظم انا؛ بستم استخوان شکسته را بر کجی (لازم و متعدی است). (منتهی الارب).

[اَ جُ] (معرب، اِ) (معرب آگور) لغتی است در آجر. خشت پخته. (منتهی الارب). رجوع به آجر شود.

[اُ جُ] (معرب، اِ) (معرب آگور) لغتی است در آجُر. خشت پخته. (منتهی الارب). رجوع به آجر شود.

[اُ جَ] (ع اِ) جِ اُجرَت. (تاج العروس).

[اَ جَ] (اِخ) قریه ای است در راه قیروان به بونه، پس از جلولاء (بقول ابی عبید) و آن دارای دیوار و پل است و سنگلاخ است و راه آن دشوار و شیرناک است و همواره بادی شدید در آنجا میوزد و از این رو گفته اند: اذا جئتَ اجَرَ فعجّل فانّ فیه حجراً یبری و أسداً یفری و ریحاً تذری. و در اطراف اجر قبائل عرب و بربر سکونت دارند. (معجم البلدان).

[اَجْ جَ] (اِخ) قلعه ای است در جوار قرطبهء اندلس. (قاموس الاعلام).

( اَ ) [ ع. ] ۱- (اِ.) مزد، اجرت. ۲- ثواب. ۳- (مص م.) مزد دادن.

(اسم) [عربی، جمع: اُجُور] [ajr] مزد؛ پاداش.

اجرت، پاداش، ثواب، جایزه، حق‌الزحمه، دستمزد، عطیه، کارمزد، مزد

پردازه , پردازانه , مزد , دستمزد , اجرت , پاداش , پول , شهريه , اجاره کردن , دستمزد دادن به , اجير کردن , کار مزد , دسترنج , حمل کردن , جنگ بر پا کردن , اجر

آجُر یکی از مصالح ساختمانی است که به‌صورت بلوک‌هایی از جنس خاک رُس و مواد دیگر ساخته شده است و در بنایی برای ساخت دیوارها و سایر بخش‌های سازهٔ در حال ساخت، مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای چیدن و اتصال آجرها به یکدیگر از ملات استفاده می‌شود