[اِتْ تِ] (ع مص) راست و تمام شدن. تمام شدن : و چون در تجارب اتساقی حاصل آید وقت رحلت باشد. (کلیله و دمنه). || فراهم آمدن. || ترتیب. ترتیب دادن. انتظام. انتظام یافتن. || فاهم آمدن و تمام شدن. (تاج المصادر بیهقی).

(اِ تِّ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) راست و تمام شدن. ۲- فراهم آمدن. ۳- نظم و ترتیب دادن. ۴- (اِمص.) ترتیب، انتظام.

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [ettesāq] ۱. نظم‌و‌ترتیب دادن. ۲. انتظام یافتن. ۳. فراهم آمدن؛ راست و تمام شدن.

سازگاري