[اِ تِ] (ع مص) شادی. شادمانی. (نطنزی). فرَح. مسرت. سرور. ابتهاش. اجتذال. شاد شدن. (زوزنی). شادی نمودن. شادمان شدن : و مرا از دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنهء آن نیاید. (کلیله و دمنه).
(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) شاد شدن، شادمان گردیدن. ۲- (اِمص.) شادی، خوشی. ۳- راه راست خواستن. ۴- گشاد کردن راه.
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [ebtehāj] شاد شدن؛ شادی کردن؛ شادی؛ شادمانی؛ خوشی؛ خرمی؛ خوشحالی.
خوشحالی، خوشی، سرور، شادمانی، شادی، فرح، مسرت
[دختر] (عربی) شادن شدن ، خوش و خرم ؛ (در قدیم ) شادمانی ، خوشی
هلهله , شادي , جشن , شادماني